هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

14- شعر / سلَمٌ هِىَ حَتى مَطلَع الْفَجْرِ

               سلَمٌ هِىَ حَتى مَطلَع الْفَجْرِ 

 

من سلام می کنم به همه ی درختان

من سلام می کنم به همه ی گل ها

                     به همه ی اقاقی ها

من سلام می کنم به مفهوم گل سرخ

                به همه ی سرسبزی ها

من سلام می کنم به کوه ها، به دشت ها

                به جویبارها، به دریاها

                به همه ی آبشارهای زیبا

من سلام می کنم به آسمان آبی

من سلام می کنم به ستاره های درخشان

من سلام می کنم به ماه، به خورشید

من سلام می کنم به فرشته ها، به کائنات

من سلام می کنم به خدا

                   سلَمٌ هِىَ حَتى مَطلَع الْفَجْرِ

من سلام می کنم به لحظه های انتظار

من سلام می کنم به قدم های آمدنت

من سلام می کنم به شمشیرِ عدالتت

من سلام می کنم به هنگامه ی ظهور

من سلام می کنم بَر تو ای امام زیبایی ها

من سلام می کنم بر سیصد و سیزده یار و همراهت

اینجا کودک یتیمی به انتظارت نشسته

و لحظه ها را می شمارد

دل شوره دارد که ای آقای من ! کِی میایی ؟

من سلام می کنم به آن کودکِ یتیم

با مروارید های اشکِ انتظارش

سلَمٌ هِىَ حَتى مَطلَع الْفَجْرِ

منیژه شهرابی

سه شنبه 6/1/1392

ساعت 19، هنگام غروب آفتاب