هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

37- نوشته ی ساده / تشکر از نیروهای امداد آتش نشانی

 

بعدازظهرِ امروز، حدود ساعت 17، بعد از یک هفته عید دیدنی رفتن به قول خودم خاله بازی کردن ! زیرا از جمعه گذشته، یا خانه ی خواهرانم بودم یا خواهرزاده هایم، ... امروز بعد از ظهر آمدم خانه، نمی دونم چرا حسُ کردم کَسی تو خانه هست، واسه همین زنگ زدم (توضیح اینکه تنها زندگی می کنم) در را باز کردم آمدم خانه، توی راه هم واسه خودم برنامه ریزی کرده بودم که ناگاه یکهو چشمم افتاد به عدد گربه، حالا نمی دونم واحدش چیه، گربه ای سفید که با دیدنِ من، میو کرد، به اصطلاح خودش «سلام» کرد، و امّا من ... چنان جیغ جان خراشی کشیدم که گربه ی بیچاره از ترسش رفت زیرِ تخت . هر چی سعی کردم بیاد بیرون، با خشونت و با نرمی ! نیامد که نیامد . بعد از کمی گریه کردن و ترسیدن، با خودم فکر کردم خُب حالا چیکار باید بکنم، که یاد شماره ی «125» و گروه های امداد آتش نشان افتادم، بلافاصله شماره رو گرفتم، با شنیدن صدای اُپراتور، دوباره زدم زیرِ گریه و ....

باور کنید به 10 دقیقه نرسید که گروه امدادِ عزیز تشریف آوردند و گربه ی ترسیده ! را بیرون کردند، بدون هیچ چشمداشتی و با خوشرویی و مهربانی .

واسه همین هم تصمیم گرفتم و واقعاً وظیفه دانستم که از آنها تشکر و قدردانی بکنم . ان شاء الله اَجرِ خود را از خداوند حیّ قیّوم بگیرند .

منیژه شهرابی