پیش از اینت، بیش از این اندیشۀ عشّاق بود
مهرورزی تو با ما، شهرۀ آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان
بحث سرّ عشق و ذکر حلقۀ عشّاق بود
پیش از این، کاین سقف سبز و طاق مینا بَرکِشند
منظر چشم مرا، ابروی جانان طاق بود
سایۀ معشوق اگر افتاد بر عاشق، چه شد
ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود
حُسن مهرویان مجلس، گرچه دل می برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
شعر حافظ* در زمان آدم، اندر باغ خُلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
* به عرض دوستان برسانم، بنده اداهای روشنفکری را دوست ندارم، اداهایی که هر کس می خواهد خودی نشان بدهد، در حرف زدن ، در مصاحبه، در نوشته هایش به آنها متمسک می شود، مانند اینکه : «حضرت حافظ ... حضرت مولانا ...» یا مثلاً می خواهند بگویند با فلان کس که اتفاقاً مرحوم هم شده، سری از هم جدا داشتند : سید مرتضی! جلال! فروغ!؛ اما در نوشته هایم و گفته هایم اسامی اشخاص را بطور کامل می آورم و با اینکه برای مقام شامخ حافظ و مولوی و امثال هم ، ارزش و اعتباری بسیار قائل هستم، اما فقط معصومین، انبیاء، اولیاء ، اوصیاء و فرشتگان الهی را، «حضرت» خطاب می کنم . منیژه شهرابی
|