هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

37- نوشته های ساده / قصه ی «آب» و «سنگ» !

دو قطره ی «آب» که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره ی بزرگتر را می دهند ... امّا دو تکه «سنگ»، هیچگاه با هم یکی نمی شوند !

پَس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، فَهمِ دیگران برایمان مشکل تر و در نتیجه امکان بزرگ تر شدنمان نیز کاهش می یابد ...

«آب» در عین نرمی و لطافت، در مقایسه با «سنگ»، به مراتب سَرسخت تر، و در رسیدن به هدفِ خود، مصمم تر است و پافشاری بیشتری می کند .

«سنگ»، پُشتِ اوّلین مانعِ جدّی، می ایستد، امّا «آب»، راهِ خود را به سمت «دریا» می یابد و می پیماید ...

در زندگی، معنای واقعی سَرسختی، استواری، و مصمم بودن را در «دل نرمی» و «گذشت» باید جستجو کرد . گاهی لازم است کوتاه بیایی ... گاه نمی توان بخشید و گذشت ... امّا می توان چشمان را بست و عبور کرد ... گاهی مجبور می شوی «نادیده» بگیری ... گاهی نگاهت را به سمتِ دیگر بیاندازی تا «نبینی» ... ولی با آگاهی و شناخت، در نهایت «بخشیدن» را خواهی آموخت !!!

- متن بالا را دخترعمویم «ناهید» از شهر «تورنتو» کانادا برایم «اس ام اس» کرد ... منیژه شهرابی