هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

12- داستان / جانم به فدایت (6)

 

سلام من به خدایی که در این نزدیکی است ...

 

پسر : باشه ... شما برید منم دنبالتون میام .

پسر به طرف درِ ماشین می رود و درحال سوار شدن است که رویش را به زن می کند که دارد به ماشین نزدیک می شود .

پسر : خاله جان بیایید، داریم می ریم .


ادامه مطلب ...