هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

12- داستان / جانم به فدایت (7)


سلام من به خدایی که در این نزدیکی است ...

 

زن می خواهد سوار ماشین شود، یادِ کاردی می افتد که در جیبِ راست پالتویش است، دستش را روی جیب پالتو می گذارد و کارد را لمس می کند و همانطور یه وری سوار ماشین می شود و در ماشین را می بندد . کارد را از جیبش در می آورد و به دست چپش می دهد . شیشه را پایین می کشد و با لبخندی مصنوعی از مردها تشکر می کند .



ادامه مطلب ...