بی خدایی، سبب روز سیاه من و توست
تیرگی های دل از شام گناه من و توست
جزء خدا کیست که در سایۀ لطفش بخزیم ؟
رحمت اوست که هر لحظه، پناه من و توست
حُسن معشوق، در آفاق جهان جلوه گر است
زنگ، در آیینه قلبِ سیاه من و توست
هر که دلدادۀ حق شد، دل عالم بِبُرد
تاری از طرّۀ او، مهرگیاه من و توست
هان ! مشو صید اَمَل، اسب سفر را زین کن
روز و شب پیک اَجَل، چشم به راه من و توست
شرممان از گنه خویش، که در روز جزا
دست و پا و دل لرزنده، گواه من و توست
نکته ای گویمت ای دوست ! بیندیش دَمی
دشمن ما، هوسِ گاه به گاه من و توست
زیر این سقف منقّش خطّ ناموزون نیست
کجی دایره از طرز نگاه من و توست
گر که در کاخ ستم، آتش بیداد گرفت
عجبی نیست، که خود شعلۀ آه من و توست
به نقل از : نشریه داخلی گلرنگ، شماره 62، دی ماه 1390، ص 29 (بخش پرنیان) ... با دخل و تصرّف و ویرایش ... منیژه شهرابی