هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

12- داستان / جانم به فدایت (3)


 

سلام من به خدایی که در این نزدیکی است ...

 

زن دوباره وسط گریه لبخندی می زند .

پسر : آفرین خاله جون که خندیدید ... تروخدا حالمو نگیر ... خاله ملیح بازم بخند ... (با ریتم می خواند) آخه ما توی دنیا فقط یه خاله داریم ... فقط یه خاله داریم ...

زن : که اونم تو زرد از آب دراُومد .

پسر خنده اش می گیرد .


ادامه مطلب ...