به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که تَرَک بَردارد
چینیِ نازک تنهاییِ من
«سهراب سپهری» در 15 مهر ماه سال 1307 در «کاشان» به دنیا آمد و در 1 اردیبهشت ماه سال 1359 در «تهران» درگذشت و در صحن حضرت امامزاده سلطان علی، روستای «مشهد اردهال» در اطراف «کاشان» به خاک سپرده شد .
«سهراب» هم نقاش بود و هم شاعر، شاعری با روح بزرگ و لطیف، که طبیعت و ماورای معنویت را در اشعارش جلوه داده است . او، آنچه را در طبیعت می دید، در اشعارش منعکس می کرد، امّا، مشاهده گری «سهراب» و «نوع دیگر دیدنِ او»، علاوه بر شکستن مرزهای کلیشه و روز مرّگی، زمینه های خلاّقیت و نوآوری را ایجاد می کند .
زیرِ باران باید رفت
زندگی، مجذور آیینه است
زندگی، گُل به توان اَبَدیت
زندگی، ضرب زمین در ضربانِ دلِ ما
زندگی، هندسه ی ساده از نفس هاست ...
هر کجا هستم، باشم
آسمان، مالِ من است
پنجره، فکر، هوا، زمین، مالِ من است
چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت !
چترها را باید بست
زیرِ باران باید رفت
فکر را، خاطره ها را زیرِ باران باید بُرد
دوست را زیرِ باران باید دید
عشق را زیرِ باران باید جُست
زیرِ باران باید چیزی نوشت
حرف زد
نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ...
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است ...
کارِ ما نیست شناسایی «رازِ گل سُرخ»
کارِ ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم ...
کارِ ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن
پیِ آوازِ حقیقت باشیم .
از کتاب : هشت بهشت – سهراب سپهری
تهیه و تنظیم ... منیژه شهرابی