هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

3- مناسبت مذهبی / شهادت حضرت امام جواد الائمه (ع)

 

بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 

«وَ أَنَّ الْمَسجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»

«و اینکه سجده گاه ها از آن خداست، پس با خدا احدى را مخوانید .»

 

قرآن کریم / سوره جنّ / آیه 18

 

 

 30 ذی القعده، شهادت حضرت امام جواد الائمه (ع) را به محضر مبارک حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت و تعزیت عرض می نمایم .

 

امام نهم شیعیان، حضرت امام جواد الائمه (ع)، در سال 195 هجری در مدینه ولادت یافت . نام نامی اش «محمد» معروف به «جواد» و «تقی» است . القاب دیگری مانند : «رضی» و «متّقی»، نیز داشته، ولی «تقی» از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش، «سبیکه» یا «خیزران» است، که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .


 

بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 

«وَ أَنَّ الْمَسجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»

«و اینکه سجده گاه ها از آن خداست، پس با خدا احدى را مخوانید .»

 

قرآن کریم / سوره جنّ / آیه 18

 

 

 30 ذی القعده، شهادت حضرت امام جواد الائمه (ع) را به محضر مبارک حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت و تعزیت عرض می نمایم .

 

امام نهم شیعیان، حضرت امام جواد الائمه (ع)، در سال 195 هجری در مدینه ولادت یافت . نام نامی اش «محمد» معروف به «جواد» و «تقی» است . القاب دیگری مانند : «رضی» و «متّقی»، نیز داشته، ولی «تقی» از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش، «سبیکه» یا «خیزران» است، که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .

حضرت امام محمد تقی (ع)، هنگام وفات پدربزرگوارشان، حضرت امام رضا (ع)، 8 ساله بود .

پس از شهادت جانگداز حضرت امام رضا (ع)، در اواخر ماه صفر سال 203 هجری، مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع) انتقال یافت . مأمون، خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای  بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت، سعی  کرد حضرت حضرت جواد الائمه (ع) را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد، و در این راستا، مأمون نخستین کاری که کرد، دختر خویش، «ام الفضل» را به ازدواج حضرت امام جواد الائمه (ع ) درآورد، تا مراقبی  دایمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد . رنج های دایمی که حضرت امام جواد الائمه (ع)، از ناحیه این مأمور خانگی  بُرده است، در تاریخ معروف است .

از روش هایی که مأمون در مورد حضرت امام رضا (ع) به کار می بست، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود، مأمون، به گمان باطل خود، می خواست حضرت امام رضا (ع) را در تنگنا قرار دهند؛ در مورد فرزند بزرگوارش، حضرت امام جواد الائمه (ع)، نیز، مأمون و معتصم عباسی، چنین روشی را به کار بستند، به خصوص که در آغاز امامت، هنوز سنی از عمر مبارک حضرت امام جواد الائمه (ع) نگذشته بود .

مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی، بستگی به کمّی  و زیادی سالهای عمر ندارد؛ باری، حضرت امام جواد الائمه (ع) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیراسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملت ها پیشرفت نموده و کتاب های زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمیِ سن، وارد بحث های علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربّانی مایه گرفته بود، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری  پاسخ گفت .

برای نمونه، یکی از مناظره های حضرت امام محمد تقی (ع ) را نقل می کنیم : «عیاشی در تفسیر خود از (ذرقان) که همنشین و دوست (احمد بن ابی دؤاد) بود، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش (ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی  برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا (ع) جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟

گفت : سارقی را به حضور خلیفه (معتصم عباسی) آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود، خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید .

 

«وَ السارِقُ وَ السارِقَةُ فَاقْطعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءَ بِمَا کَسبَا نَکَلاً مِّنَ اللَّهِ  وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

«و سزاى کسانى که دزدى کنند - مرد دزد و زن دزد - این است که - دستشان را قطع کنید - البته مجرى قانون قطع مى‏کند تا کیفر عمل او و مجازاتى از ناحیه خدا باشد، و خدا مقتدرى شکست ناپذیر، و در عین حال حکیم است، و کار به حکمت مى‏ کند .»

 

 

قرآن کریم / سوره مائده / آیه 38

 

عده ای از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمد بن علی الرضا (ع) را هم خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟

من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم .

 

«یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ  وَ إِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا  وَ إِن کُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صعِیداً طیِّباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِکمْ وَ أَیْدِیکُم مِّنْهُ  مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَکِن یُرِیدُ لِیُطهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکمْ تَشکُرُونَ»

«هان اى کسانى که ایمان آوردید، چون خواستید به نماز بایستید صورت و دستهایتان را تا آرنج ‏ها بشوئید، و پاى خویش را تا غوزک مسح کنید ، اگر جنب بودید - با غسل کردن - خود را طاهر سازید، و اگر بیمار و یا در حال سفر بودید، و یا یکى از شما از چاله - گودالى که براى ادرار کردن بدانجا مى ‏روند - آمد، و یا با زنان عمل جنسى انجام دادید، و آبى نیافتید تا غسل کنید، و یا وضو بگیرید، با خاک پاک تیمم کنید، دست به خاک زده به صورت و پشت دستها بکشید، خدا نمى‏خواهد شما دچار مشقت شوید، ولیکن مى‏خواهد پاکتان کند، و نعمت خود را بر شما تمام سازد، باشد که شکر به جاى آرید .»

قرآن کریم / سوره مائده /  آیه 6

 

بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی  المرافق .

 

«یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ  وَ إِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا  وَ إِن کُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صعِیداً طیِّباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِکمْ وَ أَیْدِیکُم مِّنْهُ  مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَکِن یُرِیدُ لِیُطهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکمْ تَشکُرُونَ»

«هان اى کسانى که ایمان آوردید، چون خواستید به نماز بایستید صورت و دستهایتان را تا آرنج ‏ها بشوئید، و پاى خویش را تا غوزک مسح کنید ، اگر جنب بودید - با غسل کردن - خود را طاهر سازید، و اگر بیمار و یا در حال سفر بودید، و یا یکى از شما از چاله - گودالى که براى ادرار کردن بدانجا مى ‏روند - آمد، و یا با زنان عمل جنسى انجام دادید، و آبى نیافتید تا غسل کنید، و یا وضو بگیرید، با خاک پاک تیمم کنید، دست به خاک زده به صورت و پشت دستها بکشید، خدا نمى‏خواهد شما دچار مشقت شوید، ولیکن مى‏خواهد پاکتان کند، و نعمت خود را بر شما تمام سازد، باشد که شکر به جاى آرید .»

قرآن کریم / سوره مائده /  آیه 6

 

و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید .

دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید، چون دست شامل تمام این اجزاء می شود .

و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روی  به حضرت ابوجعفر محمد بن علی  کرد و گفت : یا اباجعفر، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند، من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .

حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی،  پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حدّ دزدی بیان کردند، خطاست . حدّ صحیح اسلامی،  آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟  حضرت امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند، برای سجده حق تعالی محلی  باقی نمی ماند، و در قرآن کریم،آیه 18 سوره جنّ آمده است : «و ان المساجد لله ...»، سجده گاه ها از آن خداست، پس کسی نباید آنها را ببرد .

معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند .

ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود، که چرا نظر او در محضر خلیفه ردّ شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری،  می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسئله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی، همه بزرگان کشوری  و لشکری حاضر هستند، حتی  خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی  که در حضور تو می شود هستند، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو، در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی (ع) منتقل می گردد، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد . این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز درصدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد .

این روش را، قبل از معتصم، مأمون نیز، در مورد حضرت جوادالائمه (ع) به کار می برد، چنان که در آغاز امامت حضرت امام جواد الائمه (ع)، مأمون، دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از «یحیی بن اکثم» که قاضی بزرگ دربار وی بود، خواست تا از حضرت امام جواد الائمه (ع) پرسش هایی بکند، شاید بتواند از این راه به موقعیت حضرت امام جواد الائمه (ع)، ضربتی وارد کند، امّا نشد، و حضرتش از همه این مناظرات سربلند درآمد .

روزی از آنجا که «یحیی بن اکثم» به اشاره مأمون می خواست پرسش های خود را مطرح سازد، مأمون نیز موافقت کرد، و حضرت امام جوادالائمه (ع) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی جواد الائمه (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از «یحیی بن اکثم» خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی  سالمند بود، پس از اجازه مأمون و حضرت امام جواد الائمه (ع) گفت : اجازه می فرمایی  مسئله ای از فقه بپرسم ؟

حضرت امام جوادالائمه (ع) فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس .

یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام، قتل صید کرد، چه باید بکند ؟

حضرت امام جواد الائمه (ع) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟

یحیی دچار حیرت عجیبی شد، نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود، در میان سکوتی  که بر مجلس حکمفرما بود، روی به بنی  عباس و اطرافیان کرد و گفت : دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟

سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری، موقعیت حضرت امام جواد الائمه (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد .

حضرت امام جواد الائمه (ع) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که هریک خود، قلّه ای بودند از قلّه های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی (شاعر شیعی  مشهور)، ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .

اینان نیز، همچنان که امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود، هرکدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند .

«فضل بن شاذان» را از نیشابور بیرون کردند، عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتاب ها را، درباره توحید و ... ، به او گفتند، قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم .

«ابوتمام حبیب اوس طائی» شاعر نیز از این امر بی بهره نبود . امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند، حاضر نبودند شعر او را (که بهترین شاعر آن روزگار بود)، چنان که در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است، بشنوند و نسخه ای از آن داشته باشند . اگر کسی شعر او را برای آنان، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذّت می بردند و آن را می پسندیدند، همین که آگاه می شدند که از «ابوتمام» است، یعنی  شاعر شیعی معتقد به حضرت امام جواد الائمه (ع) و مرّوج آن مرام، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند .

«ابن ابی عمیر»، عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ،- نیز در زمان هارون و مأمون، محنت های بسیار دید، او را سال ها زندانی کردند، تازیانه ها زدند، کتاب های او را که مأخذ عمده علم دین بود، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسی  با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

 

خانواده حضرت جواد الائمه (ع)

حضرت امام جواد الائمه (ع)، از «ام الفضل»، فرزندی نداشت، اما از همسر دیگرش، به نام «سمانه مغربیه» و معروف به «ام ولد»، 4 پسر و 4 دختر داشت به نام های :

1- حضرت ابوالحسن امام علی النقی الهادی (ع)، امام دهم شیعیان

2- ابو احمد موسی مبرقع      / 3- ابو احمد حسین     / 4- ابو موسی عمران

5- فاطمه    /   6- خدیجه    /  7- ام کلثوم        / 8- حکیمه

 

شهادت حضرت امام جواد الائمه (ع)

این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود، ولی رنگ و بویش مشام جان ها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی  که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی  که از آن حضرت بر جای مانده، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .

دوران عمر با برکت آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است . «معتصم عباسی» از حضرت امام جواد الائمه (ع) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید .

حضرت امام جواد الائمه (ع)، در ماه محرم سال 220 هجری به بغداد وارد شد . «معتصم» که عموی «ام الفضل»، زوجه حضرت امام جواد الائمه (ع) بود، با «جعفر» پسر مأمون و «ام الفضل» بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت این امر، همچنان که اشاره کردیم، این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود؛ از این جهت، درصدد تحریک «ام الفضل» برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو «محمد بن علی الجواد»، مادر «علی هادی» فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .

این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا «ام الفضل»، که زنی نازا هم بود، تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار، سمّی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی  دو جهان، ام الفضل، آنها را به شوهرش بخوراند .

«ام الفضل»، طَبَق انگور را در برابر حضرت امام جواد الائمه (ع) گذاشت، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت امام جواد الائمه (ع) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد .

حضرت امام جواد الائمه (ع)، مقداری از آن انگور را تناول فرمود، چیزی  نگذشت، آثار سمّ را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . «ام الفضل» سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان، پشیمان و گریان شد، اما پشیمانی  سودی نداشت .

حضرت امام جواد الائمه (ع) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کُشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی  که نتوانی از آن نجات بیابی !

در مورد مسموم کردن حضرت امام جواد الائمه (ع)، موارد دیگری هم نقل شده است .

 

واقعه جانگدازِ شهادت حضرت امام جواد الائمه (ع) در آخر ماه ذی القعده سال 220 هجری قمری، رُخ داد و مقبرۀ مطهرش، در کاظمیه یا کاظمین می باشد، در کنار قبر منور جد بزرگوارش، حضرت موسی بن جعفر (ع) که زیارتگاه عاشقان و دوستداران و شیعیان حضراتشان می باشد .

 

منبع سایت تبیان (با دخل و تصرّف و ویرایش ... منیژه شهرابی)

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد