بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَمَّا قَضیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْت مَا دَلهَُّمْ عَلى مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الأَرْضِ تَأْکلُ مِنسأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الجِْنُّ أَن لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْب مَا لَبِثُوا فى الْعَذَابِ الْمُهِینِ»
«بعد از آنکه قضاى مرگ بر او راندیم، کسى جنّیان را از مرگ وى خبر نداد، مگر موریانه زمین ، که عصایش را خورد، و او به زمین افتاد، همین که افتاد جنیان فهمیدند؛ که اگر از مرگ او خبر مى داشتند (دراین مدت طولانى) در عذابى خوار کننده به سَر نمى بُردند .»
قرآن کریم / سوره سباء / آیه 14
تاریخ بلعمی
«تاریخ بلعمی»، مشهور به ترجمـﮥ «تاریخ طبری»، تألیف ابوعلی محمدبن ابوالفضل بلعمی وزیر منصوربن نوح بن نصر است . این کتاب ترجمه ای است از «تاریخ الرُّسئل و الملوِکِ»، «محمد جریر طبری» (310 هجری قمری) که به سال 352 هجری قمری انجام گرفته است .
بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَمَّا قَضیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْت مَا دَلهَُّمْ عَلى مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الأَرْضِ تَأْکلُ مِنسأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الجِْنُّ أَن لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْب مَا لَبِثُوا فى الْعَذَابِ الْمُهِینِ»
«بعد از آنکه قضاى مرگ بر او راندیم، کسى جنّیان را از مرگ وى خبر نداد، مگر موریانه زمین ، که عصایش را خورد، و او به زمین افتاد، همین که افتاد جنیان فهمیدند؛ که اگر از مرگ او خبر مى داشتند (دراین مدت طولانى) در عذابى خوار کننده به سَر نمى بُردند .»
قرآن کریم / سوره سباء / آیه 14
تاریخ بلعمی
«تاریخ بلعمی»، مشهور به ترجمـﮥ «تاریخ طبری»، تألیف ابوعلی محمدبن ابوالفضل بلعمی وزیر منصوربن نوح بن نصر است . این کتاب ترجمه ای است از «تاریخ الرُّسئل و الملوِکِ»، «محمد جریر طبری» (310 هجری قمری) که به سال 352 هجری قمری انجام گرفته است .
«بلعمی» در ترجمـﮥ «کتابِ طبری»، از زبان عربی به فارسی، تغییراتی داده است؛ سلسـﮥ راویان و اسناد پیاپی را که برای خوانندۀ فارسی زبان ملال آور است، حذف کرده و به جای آن از منابع و مأخذ جدیدی که غالباً به روایات پهلوی متَکی بوده، استفاده کرده است . تاریخ بلعمی از نمونه های بسیار قدیم نثر فارسی، و ساده و طبیعی و دور از صنایع لفظی و تاریخ بلعمی از اسناد اصیل نثر فارسی در قرن چهارم هجری است . در ذیل نمونه از متن تاریخ بلعمی :
اندر خبر مرگِ سلیمان علیه السّلام
سلیمان، علیه السّلام
از پسِ آن که مُلک بازِ او
رسید، بیست سال بزیست تا مُلکش چهل سال تمام شد و عمرش
پنجاه و پنج سال بود، و دیوان مسخّر او بودند . سلیمان ایشان
را فرمود تا بناها کردند و مزکت های (مسجدهای) بیت المقّدس تمام
کردند . پس چون وقت مرگش بیامد، بیت المقّدس شد بدان مزکت،
و دو ماه آنجا بود . نان آنجا خوردی و نماز آنجا کردی و
اندر نماز کردن به یک رکعت روزی و شبی بِبُردی . و آن وقت که
نماز کردی، هیچ کس به نزدیکش نیارستی شدن؛ نه آدمی و نه دیو
و نه پری . و اندر آن وقت که نماز کردی، اگر دیو آنجا شدی،
از آسمان آتشی آمدی و دیو را بسوختی و به محرابِ سلیمان
اندر هر روز درختی برستی که سلیمان هرگز ندیده بودی،
و سلیمان نماز می کردی، و درخت با او به سخن آمدی . سلیمان
او را گفتی : « تو را چه خوانند و چه کار را شایی؟»
درخت بگفتی . سلیمان آن را بَرکَندی و بگفتی تا جای دیگر بنشاندندی و بفرمودی تا به کتب اندر نوشتندی که این فلان کار را شاید . پس روزی سلیمان درختی دید نورُسته، پرسید که : «تو را چه خوانند؟» گفت : «خروب خوانند .» گفت که : «تو چه کار را شایی؟» گفت : «من خرابیِ بیت المقّدس را رُسته ام، یعنی که تو از من عصایی کن و بر او تکیه کن .»
سلیمان بدانست که او مرگ را نزدیک آمد . آن درخت بِبُرید و از وی عصایی کرد، و چون نماز کردی، بر آن عصا تکیه کردی تا بتوانستی ایستادن . و سلیمان دانست که مزکتِ بیت المقّدس را عمارت بسیار مانده است که چون او بمیرد، دیوان کار نکنند و سلیمان را دل بدین مشغول شد . پس گقت : «یارب، مرگ من از دیوان و پریان پنهان کن تا این مزکت تمام کنند .»
خدای، عزّ و جلّ، دعای او را اجابت کرد و هنوز کارِ یکساله بمانده بود . پس خدای عزّوجلّ، او را اجابت کرد . چون عمر سلیمان تمام شد، ایستاده بود و نماز همی کرد، خویشتن از برِ آن چوب افکنده، چنان که پیش از آن بودی، و بِمُرد . و همچنان ایشان ندانستندی که سلیمان مُرده است . دیوان شب و روز کار همی کردند و ستون های سنگین همی بُریدند مخروط، و همی آوردندی تا مزکت را بنا تمام شد و خدای، عزّوجلّ، چمنده (موریانه) را بفرستاد تا عصای سلیمان را بخورد، و چون سیصد و شصت روز بگذشت، آن عصا خورده آمد و بنای مزکت تمام کرده بودند دیوان . سلیمان، علیه السّلام، بیفتاد، چنان که خدای، تعالی گفت (سوره سباء / آیه 14) .
منیژه شهرابی