هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

هر شب تنهایی ...

هر شب تنهایی با خدا راز و نیاز کردن

9- تاریخ اسلام / هجرت به طائف (1)

 

بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 

 

«وَ إِذْ صرَفْنَا إِلَیْک نَفَراً مِّنَ الْجِنّ‏ِ یَستَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا  فَلَمَّا قُضىَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ»

«و به یاد آر آن زمان را که عده‏اى از افراد جن را بسوى تو متوجه کردیم تا صداى تلاوت قرآن را بشنوند، همین که در آن مجلس حاضر شدند، به یکدیگر گفتند : خاموش باشید ببینیم چه مى‏ گوید و چون تمام شد، به سوى قوم خود برگشتند و به انذار آنان پرداختند .»

 

«قَالُوا یَقَوْمَنَا إِنَّا سمِعْنَا کتَباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسى مُصدِّقاً لِّمَا بَینَ یَدَیْهِ یهْدِى إِلى الْحَقّ‏ِ وَ إِلى طرِیقٍ مُّستَقِیمٍ»

«خطاب به قوم خود گفتند : ما کتابى را به گوش خود شنیدیم که بعد از حضرت موسى نازل شده وکتب آسمانى قبل را تصدیق مى‏نماید و به سوى حق و طریق مستقیم هدایت مى ‏کند .»

 

«یَقَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِىَ اللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکم مِّن ذُنُوبِکمْ وَ یجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»

«اى قوم ما دعوت این داعى به سوى خدا را بپذیرید و به وى ایمان آورید تا خداوند گناهانتان را بیامرزد و از عذابى دردناک پناهتان دهد .»

 

«وَ مَن لایجِب دَاعِىَ اللَّهِ فَلَیْس بِمُعْجِزٍ فى الأَرْضِ وَ لَیْس لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءُ  أُولَئک فى ضلَلٍ مُّبِینٍ»

«و بدانید که اگر کسى دعوت داعى به سوى خدا را اجابت نکند نمى‏تواند خداى را در زمین عاجز کند و به جز خدا هیچ ولى و سرپرستى ندارد و چنین کسانى در ضلالتى آشکار هستند .»

 

قرآن کریم / سوره احقاف / آیات 29 الی 32

 

 

در یازدهم شوّال، سال دهم بعثث، حضرت محمّد رسول الله (ص)، جهت تبلیغ دین اسلام به شهر طائف در نزدیکی شهر مکّه عزیمت نمود .


 

 

 

9- تاریخ اسلام / هجرت به طائف (1)

 

 

 

 

 

بسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

 

 

«وَ إِذْ صرَفْنَا إِلَیْک نَفَراً مِّنَ الْجِنّ‏ِ یَستَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا  فَلَمَّا قُضىَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ»

«و به یاد آر آن زمان را که عده‏اى از افراد جن را بسوى تو متوجه کردیم تا صداى تلاوت قرآن را بشنوند، همین که در آن مجلس حاضر شدند، به یکدیگر گفتند : خاموش باشید ببینیم چه مى‏ گوید و چون تمام شد، به سوى قوم خود برگشتند و به انذار آنان پرداختند .»

 

«قَالُوا یَقَوْمَنَا إِنَّا سمِعْنَا کتَباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسى مُصدِّقاً لِّمَا بَینَ یَدَیْهِ یهْدِى إِلى الْحَقّ‏ِ وَ إِلى طرِیقٍ مُّستَقِیمٍ»

«خطاب به قوم خود گفتند : ما کتابى را به گوش خود شنیدیم که بعد از حضرت موسى نازل شده وکتب آسمانى قبل را تصدیق مى‏نماید و به سوى حق و طریق مستقیم هدایت مى ‏کند .»

 

«یَقَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِىَ اللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکم مِّن ذُنُوبِکمْ وَ یجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»

«اى قوم ما دعوت این داعى به سوى خدا را بپذیرید و به وى ایمان آورید تا خداوند گناهانتان را بیامرزد و از عذابى دردناک پناهتان دهد .»

 

«وَ مَن لایجِب دَاعِىَ اللَّهِ فَلَیْس بِمُعْجِزٍ فى الأَرْضِ وَ لَیْس لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءُ  أُولَئک فى ضلَلٍ مُّبِینٍ»

«و بدانید که اگر کسى دعوت داعى به سوى خدا را اجابت نکند نمى‏تواند خداى را در زمین عاجز کند و به جز خدا هیچ ولى و سرپرستى ندارد و چنین کسانى در ضلالتى آشکار هستند .»

 

قرآن کریم / سوره احقاف / آیات 29 الی 32

 

 

 

در یازدهم شوّال، سال دهم بعثث، حضرت محمّد رسول الله (ص)، جهت تبلیغ دین اسلام به شهر طائف در نزدیکی شهر مکّه عزیمت نمود . این سفر تبلیغی در حالی صورت گرفت که حضرت ابوطالب، یار و حامی بزرگ آن حضرت به تازگی وفات نموده بود و مشرکان قریش بر آزار و اذیت خود علیه حضرت محمّد رسول الله (ص) افزوده بودند . اگر اهالی طائف به آیین اسلام می گرویدند، این شهر، پایگاه و محل اَمنی برای مسلمانانِ تحت ستم مکّه می شد، ولی متأسفانه این امر محقق نشد و بزرگان شهر طائف، مردم را علیه آن حضرت تحریک کردند و آن حضرت را مورد آزار و اذیت قرار دادند .

 

 

مشرکان طائف

 

اثری که رحلت حضرت ابوطالب (ع)، بر حضرت محمّد رسول الله (ص) برجای گذاشت، بسیار سنگین بود، چراکه او در حمایت پیامبر هیچ‌ گاه کوتاهی نکرد و پس از ایشان، ابولهب، یکی دیگر از عموهای پیامبر، که نقطه مقابل حضرت ابوطالب (ع) بود و در برابر اسلام و حضرت محمّد رسول الله (ص) و مسلمین  بسیار عناد و لجاجت می‌ ورزید، به ریاست بنی ‌هاشم رسید .

همچنین حضرت محمّد رسول الله (ص)، در این سال همسری وفادار و فداکار چون حضرت خدیجه (س)، را از دست داد و به اصطلاح پشتش خالی شد .

از طلیعه سال یازدهم بعثت، حضرت محمّد رسول الله (ص)، در محیطی می‌ زیست که از هر سو کینه ‌ها و عداوت ‌ها و خطرات جانی او را تهدید می ‌نمود و مشرکان راه را بر حضرت محمّد رسول الله (ص)، تنگ کردند .

بنابراین، حضرت محمّد رسول الله (ص)، بنا بر دستور آسمانی، تصمیم گرفت تا برای ادامه دعوت متوجه خارج از مکّه برود و برای شروع، شهر طائف را انتخاب نمود .

حضرت محمّد رسول الله (ص)، به تنهایی از مکّه به سمت طائف حرکت کرد . طائف مسکن قبیله «بنی‌‌ ثقیف» بود و سه برادر که فرزندان «عمروبن عمیر» بودند، بر آنجا ریاست می ‌کردند . طائف شهری بود خوش آب و هوا، که باغ های بسیاری، در آن وجود داشت . بسیاری از متمولین مکّه، در آنجا صاحب بوستان بودند و برخی ایام سال را در آن مکان می‌ گذراندند .

حضرت محمّد رسول الله (ص)، اسلام را بر سه برادر عرضه داشت و از آنان خواستار یاری دین خدا شد، اما آنان که از رهبران سرسخت قبیله‌ای مشرک بودند، به دلیل مناسباتشان با قریش از پذیرش دعوت اسلام سرباز زدند و عده‌ای از اوباش و ولگردان را تحریک کردند تا حضرت محمّد رسول الله (ص) را آزار برسانند .

آن ارازل و اوباش، به دنبال حضرت محمّد رسول الله (ص) راه افتادند و حضرت محمّد رسول الله (ص) که روزگاری در مکّه، در پناه عالی ‌ترین مقام بنی ‌هاشم به سر می‌ برد، اکنون در بین عده‌ای از اراذل و اوباش طائف، تنها مانده بود . آنان حضرت محمّد رسول الله (ص) را مصدوم و زخمی ‌کردند .

حضرت محمّد رسول الله (ص)، که در آن شرایط دعوت در آن شهر را بی فایده دید، از طائف خارج شد . در حاشیه شهر، حضرت محمّد رسول الله (ص) به باغی رسید، چون از فرط خستگی راه و شدّت جراحت از ادامه مسیر باز ایستاده بود، در کنار دیوار باغ نشست، تا اندکی زیر سایه درختان انگور که از روی دیوار آویزان شده بود، بیاساید . حضرت محمّد رسول الله (ص)، درحالی که خسته و خونآلود در زیر سایه باغ نشسته بود، ترسید که عذاب خداوندی بر طائفیان که با فرستاده خداوند چنین کردند، نازل شود، پس لب به دعا گشود که :

«یا رب لاتؤاخذهم فانهم لایعلمون» ؛ «ای پروردگار، آنان را به عملشان مواخذه مکن، که نمی دانند .»

 

باغ مزبور، از آنِ عتبه و شیبه، دو تن از مشرکان بود، امّا چون حضرت محمّد رسول الله (ص) را مشاهده کردند، به غلامشان «عداس» دستور دادند، طبقی انگور نزد حضرت محمّد رسول الله (ص) ببرد .

«عداس» که به دین حضرت مسیح (ع) گرویده بود، طبقی از انگور نزد حضرت محمّد رسول الله (ص) آورد و ایشان یک حبّه انگور چید و وقتی خواست در دهان مبارکش بگذارد، گفت : «بسم الله»

«عداس» تعجب کرد و به آن حضرت گفت : «مردم این سرزمین، اینگونه نمی گویند .»

حضرت محمّد رسول الله (ص) از «عداس» پرسید : «اهل کدام شهر هستی و آیین تو چیست ؟»

عداس پاسخ داد : «آیین من مسیحی است و اهل «نینوی» هستم .»

حضرت محمّد رسول الله (ص) فرمودند : «از شهر همان مردِ شایسته یعنی یونس متّی ؟»

عداس باز هم با تعجب گفت : «یونس بن متّی را از کجا می شناسی ؟»

حضرت محمّد رسول الله (ص) فرمودند : «یونس بن متّی، برادر من و پیغمبر خدا بود و من نیز پیغمبر و فرستادۀ خدایم .»

«عداس» که این سخن را شنید، پیش آمد، سرِ آن حضرت را بوسید و سپس روی پاهای خون آلود حضرتش افتاد ...

مواجهه و گفتگوی «عداس» با حضرت محمّد رسول الله (ص)، او را به دین اسلام مشرف کرد، و بدین صورت، «عداس» تنها فردی بود که در این سفر به دین حضرت محمّد رسول الله گروید .


ادامه دارد ... منیژه شهرابی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد