ولادت با سعادت حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) را به محضر مبارک حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحناه له فدا) و همه شیعیان حضرتش تبریک و تهنیت عرض می نمایم . |
ای راهب کلیسا، کمتر بزن به ناقوس
خاموش کن صدا را، نقاره می زند طوس !
آیا مسیح ایران، کم داده مرده را جان ؟!
بردار جان خود را، با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش، از روی زائرینش
گَرد سفر بگیرند، با بال نازِ طاووس
(این اس ام اس را دوستم خانم خسروی برایم فرستاده است .)
حضرت امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام، هشتمین امام شیعیان، از سلاله پاک رسول الله (ص) و هشتمین جانشین حضرت محمّد رسول الله (ص) می باشند که در یازدهم ذیقعدهالحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند .
نام مبارک ایشان «علی» و کنیه آن حضرت، «ابوالحسن» و مشهورترین لقب ایشان «رضا» به معنای «خشنودی» می باشد .
حضرت امام محمدتقی علیهالسلام، امام نهم و فرزند بزرگوار ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می فرمایند : « خداوند او را رضا لقب نهاد، زیرا خداوند در آسمان و رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیده اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند .».
یکی از القاب مشهور حضرت امام رضا (ع)، «عالم آل محمد (ص)» است، این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می باشد . جلسات مناظره متعددی که حضرت امام رضا (ع) با دانشمندان بزرگ عصر خویش، به ویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد، دلیل کوچکی براین سخن است .
این توانایی و برتری حضرت امام رضا (ع)، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می باشد و با تأمل در سخنان حضرت امام رضا (ع) در این مناظرات, کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جزء از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی تواند سرچشمه گرفته باشد .
پدر بزرگوار ایشان، حضرت امام موسی کاظم (ع)، پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادرگرامیشان «نجمه» نام داشت .
حضرت امام رضا (ع) تا قبل از هجرت به مرو، در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک حضرت محمّد رسول الله (ص) و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می پرداختنند .
مردم شهر مدینه نیز، بسیار حضرت امام رضا (ع) را دوست می داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می نگریستند، تا قبل ازاین سفر، با اینکه امام بیشترسال های عمر مبارکش را درمدینه گذرانده بود، اما درسراسرمملکت اسلامی پِیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر حضرت امام رضا (ع) بودند .
حضرت امام رضا (ع) در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، دراین باره این گونه می فرمایند : «همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود، هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود واگر از کوچه های شهر مدینه عبورمی کردم، عزیرتراز من کسی نبود . مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او ر ا برآورده سازم، مگر اینکه این کار را انجام می دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى نگریستند .»
امامت حضرت رضا (علیه السلام )
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام)، بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و حضرت محمّد رسول الله (ص) اعلام شده بود، به خصوص حضرت امام موسی کاظم (ع)، بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره می نمائیم :
یکی از یاران حضرت امام موسی کاظم (ع) می گوید : «ما شصت نفر بودیم که حضرت موسی بن جعفر(ع) به جمع ما وارد شد و دست فرزند بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در دست او بود، فرمود : آیا می دانید من کیستم ؟
گفتم : تو آقا و بزرگ ما هستی .
فرمود : نام و لقب من را بگوئید .
گفتم : شما موسی بن جعفر بن محمد هستید .
فرمود : این که با من است، کیست ؟
گفتم : علی بن موسی بن جعفر .
فرمود : پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می باشد ."". (4)
(4)- عیون اخبارالرضا جلد 1 صفحه 21
در حدیث مشهوری نیز که «جابر» از قول حضرت محمّد رسول الله (ص) نقل می کند، حضرت امام رضا (ع) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند .
حضرت امام جعفر صادق (ع) نیز مکرر به حضرت امام موسی کاظم (ع) می فرمودند که «عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می باشد .
ولایت عهدی
باری، چون حضرت امام رضا (ع) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند، صحبت کرد و گفت : «همه بدانند من در آل عباس و آل علی (ع) هیچ کس را بهتر و صاحب حق تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (ع) ندیدم .
پس از آن به حضرت رو کرد و گفت : تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم .
حضرت فرمودند : اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده، جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی .
مأمون بر درخواست خود پافشاری کرد و بر حضرت امام رضا (ع) اصرار ورزید، اما حضرت امام رضا (ع) فرمودند : هرگز قبول نخواهم کرد .
وقتی مأمون از درخواست خود مأیوس شد، گفت : پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید .
این اصرار مأمون و انکار حضرت امام رضا (ع)، تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی فرمودند و میگفتند : از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد .
اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجا که مخفیانه و در مجلس خصوصی، حضرت را تهدید به مرگ کرد، لذا حضرت فرمودند : اینک که مجبورم، قبول می کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظرداشته باشم .
مأمون با این شرط راضی شد، پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند : «خداوندا ! تو می دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن، همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف (ع) و دانیال (ع) را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی . خداوندا! عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم . همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی .»
منزلت علمی حضرت امام رضا (ع)
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به حضرت امام رضا (ع) واعتبار بیهمتای حضرتش را در میان مردم می دید، می خواست تا این قداست واعتبار را خدشه دارسازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد، تشکیل جلسات مناظرهای بین حضرت امام رضا (ع) و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با حضرتش به بحث بپردازند، شاید بتوانند حضرت امام رضا (ع) را ازنظر علمی شکست داده و وجهه علمی ایشان را زیر سئوال ببرند، که شرح یکی از این مجالس را میآوریم :
«برای یکی از این مناظرات مأمون، «فضل بن سهل» را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با حضرت امام رضا (ع) به مناظره بنشینند .
«فضل بن سهل» نیز اُسقف اعظم نصاری و بزرگ علمای یهود و رؤسای صابئین {پیروان حضرت یحیی (ع) و فرقه ای که ستاره می پرستیدند}، بزرگ مؤبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد . مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت : دوست دارم که با پسر عموی من {مأمون از نوادگان عباس، عموی حضرت محمّد رسول الله (ص) است که ناگزیر پسر عموی حضرت امام رضا (ع) می باشد} که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید .
صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت امام رضا (ع) فرستاد و حضرت را دعوت کرد .
حضرت امام رضا (ع)، نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند : آیا میخواهی بدانی که مأمون کِی از این کار خود پشیمان می شود ؟
او گفت : بلی فدایت شوم .
حضرت امام رضا (ع) فرمودند : وقتی مأمون دلایل مرا بر ردّ اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین به زبان ایشان و بر آتش پرستان، به زبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را ردّ کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند، آن وقت مأمون می فهمد که توانایی کاری را که می خواهد انجام دهد، ندارد و پشیمان می شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم .
سپس حضرت امام رضا (ع)به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرتش، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت : دوست دارم با ایشان مناظره کنید .
حضرت امام رضا (ع)، نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند، سپس حضرت امام رضا (ع) فرمودند : اگر کسی درمیان شما مخالف اسلام است، بدون شرم و خجالت سئوال کند .
«عمران صایی» که یکی از متکلمین بود از حضرت سئوالات بسیاری کرد و حضرت تمام سئوالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند . او پس از شنیدن جواب سئوالات خود از حضرت امام رضا (ع)، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم حضرت امام رضا (ع)، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند .
روز بعد حضرت امام رضا (ع)، «عمران صایی» را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد «عمران صایی» خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید .
منیژه شهرابی